خَستِه
خستهام… از همه
خسته از دنیا
نمیدانم دنیا در چشم من انقدر پست مینماید یا اینکه واقعا لایق همین مرتبه از زبونیست…هیچ جذابیتی ندارد… از آن گذشته تحمل همین ابنای بشر و آدمیزاد جماعت خودش بر پستی این دنیا میافزاید… بارها و بارها
خستهام…
از آدمهایی که هیچ فایدهای ندارند و قرار هم نیست داشته باشند!
از کامجویانِ خودخواهی که به هر رذالتی تن میدهند و اغلبشان سطحی و کوتهفکر اند
اغلبشان خالی از فضیلتاند و رذائل ترسناکشان را در هزارتوی وجودشان مستتر کرده اند؛ انسان و انسانیت در مقابل حوائج نفسشان هیچ است و هر چیزی را ابزار میبینند… حتی خدا را
و اگر اشرف مخلوقات اینهایند که خوش بحال آتئیستها!
خسته ام…
از دانستههایی که هیچگاه به کار نخواهند آمد!
صدای علی در گوشم میپیچد… صدای غریبی که میگوید از من بپرسید پیش از آنکه نیست شوم از میانِ شما! علی خوب میدانست این آدمیان چیستند که سینه به سینهی چاه رازهایش را می شکافت. این دنیا لیاقت علی را نداشت و ندارد
هعی…
خسته ام از جبر!
بزرگترین شکنجه آدمی همین جبر است…
جبر جغرافیا، جبر زبان و ملیت، جبر دایره ارتباطی و از همه بدتر و آزاردهندهتر جبر بدنمندی!واقعا آدم بودن با بدنمند بودن سازگار نیست! جسمی که همهاش محدودیت است… خواب، خوراک، دمای محیط، بیماری، اجابت مزاج و صدها متغیر دیگر که تغییر ناگهانی در هرکدامشان موجب انحطاط میشود… این چه عقلیست که باید بهدنبال اثرات یک مشت ناقل عصبی و هورمون عمل کند؟
از بیچارگی خستهام
از بیفایدگی هم
از راه رفتن توی تاریکی هم
از امیدِ واهی هم
و از همه بیشتر خسته ام از خودم
جبرِ زندهبودن بد دردیست
کاش میشد زنده نبود
دلایل کافی برای زندهماندن ندارم
اینجا «هنوز» برایم امن است و اگر قرار باشد با توسل به واژگان دردی را تسکین بدهم ترجیحم «بیگانه» است! پس اگر موضع نصیحت و مغلطهیابی و چقدر غر میزنی و … دارید، خوشحال خواهم شد که موضعتان پیش خودتان محفوظ بماند! خودم همهاش را میدانم
- ۰۱/۱۰/۲۸
با احترام
برای خواندن مطلب شما مجبور شدم تلسکوپ « جیمز وب » را نیم ساعت اجاره کنم . بس که ریز بود و چشمهای کم سوی من توان دید نه .
خسته از آنهایی که شمردید و میدانید ، نیستید
خسته از آنچه نمی دانید هستید
برای دانستن ندانسته ها ، نیازی نیست به دامان دانسته هایتان بیاویزید .
گاهی دانسته های آدمی ، از بیخ و بنیان اشتباه است .
برای ساختن خانۀ نو
می بایست خانۀ کلنگی پیشین را ویران کنید
وگرنه می بایست دانسته های جدید را بر پیکر همان خانۀ ویران پیشین استوار کنید .
خانه ای که پی اش را نم گرفته
بامش چکه میکند
دیوارهایش سست
و سکونت در آن
مستلزم تعمیر مداوم است
هر چند که روزی بالاخره فرو خواهد ریخت
و چه بسا آن روز
ندامت و پشیمانی به کار نیاید .
پ . ن : نصیحت نبود . حقیقتی است که نمی بینی و من برایت آشکار کردم . باقی با خودتان .
موفق باشید .