بی‌گانه

حدیث نفس‌های یک فقره ذهنِ مستعدِ به‌غایت متشتت

بی‌گانه

حدیث نفس‌های یک فقره ذهنِ مستعدِ به‌غایت متشتت

بی‌گانگی شده‌ست ز عالم مراد ما
یادش بخیر هر که نیفتد به یاد ما!

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

Directed by

پنجشنبه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۱، ۰۴:۰۶ ق.ظ

چیستی مهم‌تر است یا چگونگی؟

نمی‌دانم!

اما می‌دانم چیستی خلق نمی‌شود مگر با گذر از چگونگیِ درخور و مناسب.

 

تا به امروزِ روز سه کارگردان هستند که تمام آثارشان را تماشا کرده‌ام! کریستوفر نولانِ عزیز، بونگ جون هو یِ کاربلد و دارن آرنوفسکی...!

آرنوفسکی... آرنوفسکی یک وجه تمایز مهم با بقیه دارد! او به جای فیزیک و درام، بر ساختار روح آدمی مسلط است. او می‌داند چطور بشکافدت و در طی دوساعت لایه لایه به عمیق‌ترین پستوهای وجودت نفوذ کند و در دقایق پایانی، با دقت و ظرافت اثری که می‌خواهد را رویش بگذارد.

توی Requiem for a dream وابستگی را روایت می‌کند، از وابستگی عاطفی تا وابستگی به مواد مخدر و در پایان کاری می‌کند که از هرگونه وابستگی ضعف‌آفرین بی‌زار می‌شوی!

در Fountain به سوررئال‌ترین شکل ممکن درمورد مرگ و ترسِ از دست دادن برایت می‌گوید و با نماهای خیلی خیلی نزدیک و سکوت‌ها و صداهای ظریف تمام حواست را چنان درگیر می‌کند که با تمام‌شدن فیلم تو هم تهی می‌شوی!

با Black Swan زیراب ادراک و شناخت را می‌زند و کاری می‌کند که نمی‌توانی امرواقع را پیدا کنی و در هزارتوی توهمات دست و پا می‌زنی و در پایان می‌فهمی که هیچ حقیقت تمام و کمالی وجود ندارد

و امان از !Mother که چنان زخمی بر پیکره روح‌م زد که دیگر سمتش نرفتم...

 

امسال بعد از پنج سال، فیلم جدیدی ساخته به نام The Whale و این‌بار به سراغ ملقمه‌ای از مرگ و عشق و تنهایی و صداقت رفته

وقتی‌که فیلم تمام شد سکوت کردم و گذاشتم تجربه‌اش درونم دم‌بکشد

اینکه نفهمیدم چرا و چطور اشکم جاری شده خیلی ترسناک است

اما می‌دانم خیلی چیزها باید درست چیده شوند تا بعد از دوساعت دچار بحران‌های عمیق وجودی شود

لعنت به شما آقای آرنوفسکی!!!


بعد از فیلمنامه مهم‌ترین رکن اثرگذاری آثار آرنوفسکی موسیقی‌های جنون آمیزشان است

در ادامه لینک دانلود برخی از معروف‌ترین های‌شان را می‌گذارم

بگوشید و لذت ببرید.
قطعه Perfection از فیلم قوی سیاه

قطعه First Snow از فیلم چشمه

قطعه Lux Aeterna از فیلم مرثیه‌ای برای یک رویا
قطعه Safe Return از فیلم نهنگ
سه‌تای اولی همگی ساخته clint mansell هستند.

  • بیگانه

اغیار

شنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۱، ۰۴:۰۱ ب.ظ

ال‌۹۰ سفید، به‌غایت تمیز و خوش‌بو... از ضبط ماشین ستار پلی می‌شد. راننده مردی حدودا ۷۰ ساله و سانتی‌مانتال بود که سرتاپا سفید تنش کرده بود و موهای موج‌دار بلند و یک‌دست سپیدش تا روی شانه‌هایش ریخته‌بود. کنار خیابان سوارم کرد.

- بیا بشین جلو

رفتم جلو نشستم

- ببین پسرم؛ امروز یک‌نفر با من قراری گذاشت و منو از سفری که باید می‌رفتم انداخت، بهم دروغ گفت و بعدشم هرچی زنگ زدم برنداشت و سرقرار هم نیومد، این گوشی منو بگیر هرچی در شان‌شه براش بنویس و بفرست بره!

گوشی‌اش را گرفتم، فونت پیامک‌هایش انقدر درشت بود که در هر خط فقط سه کلمه جا می‌شد... خطابه‌ی غرا و مفصلی نوشتم و ارسال کردم. بعد که برای راننده خواندمش زد روی ترمز و شروع کرد به کف‌زدن:

- دمت‌گرم... دمت‌گرم... دلم خنک شد... یه‌جوری با منت باهاش صحبت کردی و باادب تخریبش کردی که لذت بردم!

یک «سلامت باشید» حواله‌اش می دهم.

- تو پسر خوبی هستی... زلال و خوش‌قلبی،‌ بی‌بندوبار نیستی و به خودت سخت‌میگری اما سخت‌گیری‌هات به جاست!

لبخندی از سر ادب روی صورتم نقش می‌بندد؛ به ازای هر چیزی که می‌گفت پنج درجه سرم را پایین می‌انداختم و مثل همیشه توی ذهنم داشتم خودم را شماتت می‌کردم که «خاک تو سرت ببین چقدر خوب نقش بازی کردی که این مرد دنیا دیده هم گول خورده»... همین‌طور مشغول دیالوگ ذهنی بودم که دیدم سکوت کرده... نگاهش کردم و دیدم انگاری منتظر پاسخی از طرف من است. خواستم تا سوالش را تکرار کند.

- حالا بدون تعارف و امام‌حسینی بگو درست گفتم؟

+ چیا رو؟

- اینکه زلال، صادق وسخت‌گیری اما یه‌جاهایی انقد افراط می‌کنی توی سخت‌گیری که بیشتر به محافظه‌کاری شبیه میشه و فرصت‌ها رو از دست میدی...

حرفش مرا به فکر برد... بدون تعارف تاییدش کردم. 

- اما آدمی‌زاد خیلی فرصت برای زندگی نداره! نذار مدیون خودت بمونی...اگر با عقل و منطق به نتیجه رسیدی که کاری درسته، انجامش بده!

 

خداحافظی کردم و پیاده شدم و احتمالا هرگز او را نخواهم دید. کرایه نگرفت اما وقتی اصرار کردم، گفت که شب‌ها در مسیر خانه مسافر می‌زند و هرچیزی که جمع شود را خرج نیازمندان می‌کند. طراح لباس بود و توی جردن خیاطی داشت...

 


شب داشتم حرف‌هاشو توی ذهنم نشخوار می‌کردم

درسته! من به شکل رقت‌انگیزی محافظه‌کارم!

درمورد زندگی شخصی و تجربیات فردی شاید خیلی بی‌پروا بنظر برسم اما به محض اینکه پای بقیه آدم‌ها به یک قضیه باز بشه و یک ماجرا مربوط به افرادی ورای شخص خودم باشه، می‌خزم توی لاک خودم!

من اونی‌ام که انقد توی گفتن حرفش دست دست می‌کنه تا  که یار به اغیار می‌پیونده در حالی‌که من حتی فرصت ابراز وجود به خودم ندادم و این فرصت رو از خودم و از اون سلب کردم.
 

  • بیگانه